دلتنگیهایییییییییییییییییییی رضا
کاش قلبمرا باور داشتی ، کاش عشقم را باور داشتی
قلبم و هر انچه در ان است ، عشقم و گریه هایمرا
اشکهایم
اشکهای گرانبهایی که شب و روز
در خواب و بیداری نثارت کردم
با تمنای یک لبخند
اشکهایی که زبان دل عاشق و منتظرم بود
افسوس
افسوس و صد افسوس
که در پس سینه ات سنگی نهفته است
نباید گله ای داشت
شیشه بازیچه سنگ است
دل بلورین من نیز در بازی سنگ درون سینه ات تکه تکه شد
تکه هایی که هر کدام ذره ای از عشقم را بهمراه دارد
اما بدان
روزی فرا خواهد رسید که در سرمای نا فرجام فصل بی مهری
گرمی احساس مرا طلب می کنی
ولی در انهنگام
عشق گرم و روشنی بخشم
روح سرد و خاموشت را گرما وروشنی نخواهد داد
تنها در انزمان ارزو میکنی :
کاش قلبمرا باور داشتی
کاش عشقمرا باور داشتی